با گذشت سه هفته از آغاز کار دونالد ترامپ در کاخ سفید، او هنوز سیاست خارجی منطقی و روشنی ارائه نکرده است. اغلب تحلیلها درباره دولت جدید آمریکا خلقوخوی ترامپ و رفتار تند وی را مبنا قرار داده و سیاست خارجی او را افراطی و غیرمنطقی قلمداد میکنند.
تا زمانی که سیاست خارجی دولت ترامپ در چارچوبی معین طرح نشود رفتار بینالمللی آمریکا بر اساس گمانهزنیها و حتی شایعات پیشبینی میشود. یکی از سوالات اساسی در رابطه با سیاست خارجی آمریکا به نگاه و عملکرد ترامپ نسبت به روابط روسیه و ایران مربوط میشود: آیا رئیسجمهور جدید آمریکا روابط نزدیک مسکو و تهران را بهویژه در قبال بحران سوریه برمیتابد؟
"ایلان برمن"، معاون اندیشکده "شورای سیاست خارجی آمریکا" در مقالهای که برای مجله "فارن افرز" نوشته به این پرسش پاسخ داده است.
از ظواهر امر چنین به نظر میآید که دولت دونالد ترامپ درصدد ایجاد آشتی تاریخی با روسیه است. یکی از اهداف این راهبرد شکاف انداختن در مشارکت راهبردی میان مسکو و تهران است. در این طرز فکر امید آن است که به مدد مشوقهای مناسب، "رویگردانی" روسیه از ایران ممکن شود.در این باره یک مقام خارجی آشنا به مباحث داخلی در کاخ سفید گفت: "شکی نیست که روسیه و ایران روزهای خوشی با هم دارند. اما معلوم نیست که ولادیمیر پوتین در قبال تضعیف اتحاد با ایران چه چیزی طلب میکند."
رئیسجمهور جدید آمریکا و مشاروانش به زودی خواهند فهمید که ایجاد و گسترش شکاف میان ایران و روسیه نیازمند طی کردن یک روال بسیار طولانی است. بازخوانی تاریخ یک دهه گذشته دلیل متقنی به دست میدهد که پیوندهای اقتصادی، سیاسی و نظامیای که روسیه و جمهوری اسلامی ایران در ربع قرن گذشته برقرار کردهاند به طرز شگرفی منعطف است. امروز هم دلایل کافی وجود دارد تا باور کنیم که مشارکت راهبردی میان دو کشور قویتر از همیشه است.
پوتین در سال 2005 در کنفرانس امنیتی مونیخ اظهار داشت فروپاشی اتحاد جماهیر شوری "بزرگترین فاجعه ژئوپولیتیک قرن بیستم" بود. پس از آن، سیاست خارجی پوتین عمدتا در پی بازآفرینی نسخه تعدیلشدهای از حوزه نفوذ قدیمی شوروی بوده است.
در همین راستا، از لحاظ نظامی، بلوکهای امنیتی مانند "سازمان پیمان امنیت جمعی" و "سازمان همکاری شانگهای" تاسیس شده یا از ادامه فعالیت آنها حمایت شده است. هدف روسیه آن است از طریق این سازمانها اولویتهای راهبردی خود را در اوراسیا محقق کند. در جبهه اقتصادی، پوتین "اتحادیه اقتصادی اوراسیا" را پشنهاد داده که آلترناتیوی در مقابل "اتحادیه اروپا" است.
در عین حال، از منظر سیاسی نیز مسکو سرمایهگذاری عظیمی روی ایجاد روابط نزدیکتر با کشورهایی همچون بلاروس، نظامهای آسیای مرکزی و دولتهای شرق اروپا کرده است تا از این راه آزادی سیاسی خود را میان کشورهای پیرامونیاش افزایش دهد. بهترین توصیف برای نتایج حاصل از این اقدامات آن است که یک امپراتوری روسی پستمدرن به وجود آمده است که کنترل نظامی واقعی ندارد اما وابستگی سیاسی و اقتصادی در آن دیده میشود.
ایران نقش مهمی در این طرحها دارد. از نظر اوراسیاگرایان روسی، ایران متحدی منتخب و برگزیده برای روسیه است. ایدئولوژی اوراسیاگرایان حاکی است که روسیه هویت تمدنی خاص خود را دارد. این نگرش در سالیان اخیر در راهروهای کرملین جریان پرشتابی پیدا کرده است. مهمترین الگوی اوراسیاگرایان معاصر «الکساندر دوگین» است. او در سال 1997 در اثر مهمش با عنوان "پایههای ژئوپولیتیک" آشکارا خواستار اتحاد روسیه با ایران شد. به باور «دوگین» و همفکرانش موقعیت راهبردی ایران در خاورمیانه و تاریخ و فرهنگ خاص آن، این کشور را تبدیل به شریکی برای روسیه میکند.
بنابراین، روسیه برای آن که جای پای خود را در سوریه حفظ کند باید از لطف و مرحمت ایران برخوردار بماند.
پیوندهای حیاتی اقتصادی
ایران همچنین نقشی حیاتی در اقتصاد روسیه دارد. در سالیان اخیر، سلامت مالی روسیه به دلیل قیمت پائین نفت و چندین مرحله تحریمهای غرب علیه مسکو در مخاطره قرار گرفته است.... از این روی ایران اهمیت فزایندهای برای کرملین یافته است. به دنبال تحقق توافق هستهای (برجام)، ایران در نتیجه کاهش تحریمهای مستقیم و افزایش تجارت با شرکای بینالمللی مانند چین و هند در دوره پساتحریم بیش از صد میلیارد دلار حاصل کرده است.
در ماههای گذشته کرملین قراردادهای تسلیحاتی به ارزش دستکم 10 میلیارد دلار با ایران بسته است. تجارت هستهای نیز میان دو کشور شاهد اوج مشابهی بوده است. این مسائل نشان میدهد رهاورد رابطه جدید و صمیمانهتر مسکو با واشنگتن هر چه باشد، دولت روسیه و در جریان تقلا و تلاش برای تامین اهدف خود، نمیتواند از این ترتیبات و همکاریها با ایران دست بردارد.
یاوری در سوریه
روسیه برای ادامه حضور در خاورمیانه به ایران نیاز دارد. روسیه مثل جمهوری اسلامی ایران به بازیگری مهم در جنگ داخلی سوریه تبدیل شده است. اما اهداف نهایی مسکو، برخلاف ایران، کاملا روشن نیست. تا به امروز، راهبرد کرملین بر گسترش و تقویت حضور نظامی در شرق سوریه (جایی که روسها از اوایل دهه 1970 در آن جا خوش کردهاند) و مبارزه با اسلامگرایان رادیکال مخالف بشار اسد متمرکز بوده است. بسیاری از اعضای این گروههای رادیکال از اهالی روسیه و بخشهای سابق شوروی هستند.
رهبران ایران نشان دادهاند که ثبات نظام اسد اولویتی حیاتی است و هزینههای زیاد و توان نظامی بالایی را برای حصول این نتیجه به کار بردهاند....
بنابراین، عاقلانه است اگر نتیجهگیری کنیم که هرگونه راهحل نهایی در سوریه تحت تاثیر ایران و به سود آن است. در چنین شرایطی، مسکو نیاز دارد مورد توجه و عنایت ایران بماند تا بتواند در بلندمدت موقعیت راهبردی خود در سوریه را حفظ کند.
تکرار اشتباه دولت کلینتون؟
با توجه به این مسائل، با وجود خواستههای مشتاقانه کاخ سفید، اتحاد روسیه و ایران هم پایدار خواهد بود و هم منعطف. در واقع، تمرکز دولت ترامپ بیشتر شبیه تلاشهای مکرر دولت کلینتون خواهد بود که در دهه 1990 سعی داشت سوریه را از ایران دور کند و در مدار غرب قرار دهد. آن تلاشها اساسا به این دلیل شکست خورد که واشنگتن ارزش راهبردیای را که سوریه برای مشارکت خود با تهران قائل بود نادیده گرفت. امروز واشنگتن با خطر تکرار همان اشتباه مواجه است. رئیسجمهور جدید آمریکا در حالی که تمایلش را برای ایجاد روابط صمیمانهتر با کرملین آشکار کرده است، باید بداند روابط گرمتر با روسیه تحتالشعاع اهمیتی خواهد بود که مقامات روس برای روابط خود با ایران قائل هستند.